...Loading

مرا هیچ کس نشناخته...خودم هم خودم را نشناخته ام:)
۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

لب مرز

سلام 

 

​​​​​فقط خواستم بگم ما صحیح و سالم و سریع رسیدیم لب مرز

صدای دینار دینار بین هیاهوی جمعیت بیشتر از هر صدای دیگه ای به گوش میرسه.

لب مرز گذرنامه به دست منتظر یه سری از دوستامون موندیم. هوا خیلی شرجی نیست و به اندازه قبل هم گرم نیست. بوی سیگار قاطی گلاب و عطرای مختلف توی‌هوا پیچیده. دیدن جمعیت و هیاهو و همه چی پر از حس خوبه.

​​​​​​

گلی
گلی دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۲۹ ب.ظ

اولین پیاده روی اربعین

بسم الله

 

سلام از نزدیکای مرز شلمچه

خیلی یهویی خانوادگی راه افتادیم به سمت کربلا

ماشینامون رو خونه یکی از دوستان در خرمشهر گذاشتیم و با اسنپ راه افتادیم به سمت مرز

نزدیک به 15 کیلومتر ترافیکه 

آقای راننده اجازه گرفت از یه جاده خاکی عجیب مارو ببره که مسیرش کلا خلوته و چهل دقیقه ای میرسیم

همگی اوکی دادیم. قشنگ از رنج سنی 4 تا 44 آدمیم.

​​​​​​امیر 8 سالشه. قشنگ مستقیم و غیر مستقیم چندین بار اعلام کرده که انشاالله نخواید شهیدمون کنید یا کلیه و دل رودمون رو در بیارید.راننده هارو مدام میخندونه و خوشحالم حرفی ک تو سرمونه رو بلند میگه.

هوا به شدت گرم و شرجیه. هوای شیراز گرمه ولی نه اینطوری. به چادر عادت ندارم و تو دست و پام میپیچه و یه دل درد عجیب هم گرفتم که آخرین بار بخاطر غذای سلف دانشگاه مهر پارسال اینطوری شدم.

خواهرزادم با قیافه ای به شدت متعجب به عربی حرف زدن آقای راننده گوش میده. میگم چی داره میگه؟ متعجب شونشو بالا میندازه. 

مسیرای فرعی مدام داره بسته از آب درمیاد و بساط خنده ماهم طبق معمول جوره.

هوا گرمه. دلم درد می‌کنه. گشنمه ولی به طرز عجیبی زمان خوبی رو دارم میگذرونم.

 

گلی
گلی دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۱۴ ب.ظ