...Loading

مرا هیچ کس نشناخته...خودم هم خودم را نشناخته ام:)

احساس میکنم همه چی خیلی خیلی عجیبه...

 

 

احساس میکنم همه چیز، هرچیزی که در اطرافم در جریانه...برام عجیبه...

احساس غریبی میکنم... باهمه...دلم میخواد فقط سکوت کنم...دلم میخواد فقط یه جا بشینم و هیچی نگم...هیچ کاری نکنم...فقط به افکارم نظم بدم...

احساس میکنم با همه اتفاقاتی که در اطرافم میوفته غریبه ام...

انگار من هستم و نیستم...

انگار میبینم اما نگاه نمی‌کنم...

انگار می‌شنوم ولی گوش نمی‌کنم....

آدما رو درک نمیکنم...بهشون احترام میزارم اما درکشون نمیکنم..همه چیزشون برام عجیبه...

دعوای زن و مرد امروزی سر خوردن یه تیکه کباب برام عجیب بود...

توهین مردم به موهای چندرنگ دختر توی مترو برام عجیب بود...

دعوای نسل جدید فندوم های کیپاپ سر آیدولا برام عجیب بود...

تهمت دروغ  زنی به دختر مورد علاقه همسرش اون هم علاقه ای که برای بیش از پنج سال پیش بود برام عجیب بود...

ترس زنی از شوهرش برای خریدن دو تیکه لوازم آرایش آن هم فقط برای استفاده در یک عروسی غیرمختلط برام عجیب بود...

مشکی پوشیدن نو عروسی بخاطر غیرت شوهرش برایم عجیب بود...

همه چیز 

همه چیز 

همه چیز برام عجیبه...همه چیز برای غیر قابل درکه..

من به هیچ وجه احساس افسردگی نمی‌کنم...حتی ذره ای ناراحت هم نیستم...

اما نمیتونم بقیه احساساتم رو تشخیص بدم...بجز این دو حس که مطمئنم خبری از حضور هیچکدوم توی قلبم نیست، درک بقیه احساساتم برای خودم هم ممکن نیست...

مطمئنم این حال موقتیه... حجم عظیم اتفاقات این مدت باعث به وجود اومدنش شده... اما اینکه برام غیرقابل درکه باعث میشه احساس گیجی داشته باشم...

 

 

 

 

گلی
گلی پنجشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۱۶ ب.ظ
۰ عدد دیدگاه تا کنون ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">