...Loading

مرا هیچ کس نشناخته...خودم هم خودم را نشناخته ام:)

این روزا....اون روزا...فکرای تو سرم و این چیزا

سلام...

سال جدید مبارک...

حقیقتا خونه ما هیچوقت اونقدرا رنگ و بوی عید نمیگیره...نه سفره هفت سینی نه مهمونی... از بابت مهمون واقعا هیچ اعتراضی ندارم...اونم مهمونای این دوره زمونه.خودتون که بهتر میدونید.

پارسال من طی یه حرکت خودجوش بابا رو بردم خرید و با ذوق وسایلای سفره رو خریدیم. حقیقتا من همیشه ماهی گلی رو بزور میخرم .نه اینکه بخوام کسی رو راضی کنم باید خودمو راضی کنم در واقع. چون مردنش واقعا حس بدی بهم میده و تحمل دیدنش رو ندارم.(میدونم زیادی احساساتیم)

خلاصه سفره رو انداختم به خانواده آبجی اینا هم گفتم بیان. اما خب اوضاع گاهی اونطور که میخوای پیش نمیره و اون شبم برای من اینطوری بود . خیلی قشنگ نگذشت و مهمم نیست دلیلش چی بود فقط منو بیشتر به اون تفکر قبلم که شب یلدا و شب عید همیشه بد میگذره نزدیک کرد. ولی شب یلدا امسال اونقدرام بد نبود درواقع بهترین شب یلدای عمرم بود. من تقریبا همیشه شب یلدا رو تنها بودم. خیلی پوکر مینشستم و استوری های دورهمی ملت رو میدیدم در حالی که خودم مثل همیشه تنها تو اتاقم بودم اما امسال....واقعا فرق داشت. من با بچه های خوابگاه رفتم کیک و میوه خریدیم یه چندتای دیگه خوراکی خریدن . منو دوستم گفتیم شام رو میگیریم و میاریم . قرار شد تا هشت برگردیم خوابگاه حدودا دوساعت تا اون تایم مونده بود پس تصمیم گرفتیم قدم بزنیم. یه مسیر طولانی رو قدم زدیم رفتیم کافه تو سرما رو صندلی های بیرون نشستیم و شیک خوردیم در حالی که جفتمون فقط یه پیرهن تنمون بود و واقعا شب سردی بود. من براش یه سری پارت موردعلاقم از کتابی که اون تایم میخوندم رو خوندم(عشق سالهای وبا) بازم قدم زدیم تو مسیر برگشت از دکه کنار خیابون بلال خریدیم و خوردیم.بعد گرفتن غذاها هم برگشتیم خوابگاه. با بچه ها جشن گرفتیم و خیاری کف اتاق خوابیدیم و تا صبح فیلم دیدیم . البته من باتریم وسطای فیلم تموم شد و خوابم برد. تقریبا نزدیکای سه و نیم بود فکر کنم.واقعا شب فوق العاده ای بود. 

امسال سال تحویل خونه نبودم . سال رو با یه عالمه آدم دیگه که یه تعداد رو از قبل میشناختم و خیلیا رو فقط یکی دو روز بود میشناختم و تو سفر باهاشون آشنا شده بودم جشن گرفتم.بهتر از پارسال بود قطعا...ولی اونقدرا خوشحال نبودم.چون بین اون آدما تو غریبه ترین حالت ممکن با خودم و اونا بودم..

سوغات اون سفر شد یه سرماخوردگی لعنتی که هنوزم یه سری اثر ازش مونده.

حالا خلاصه جدا از اینا امشب داشتم به یه چیزی فکر میکردم(اینهمه حرف زدم تازه رسیدم یه اونی که اصلا نوشتن رو بخاطرش شروع کردم). من کتابای زیادی میخونم و تقریبا زیاد هم به پادکست گوش میدم و همیشه یه سری پارت موردعلاقم رو ازشون تو نوتای گوشیم مینویسم. با توجه به حالم به اون نوتا سر میزنم و اگر استرس داشته باشم یا عصبی باشم اونا رو میخونم و یه یادآوری بر موضوع پادکست یا کتاب میشه و حالمو عوض میکنه. با خودم گفتم چرا اینجا ننویسمشون چون شاید یکی خوشش اومد و یه کتاب بیشتر خوند یا یه پادکست بیشتر گوش کرد یا حالش عوض شد. میدونم خواننده های زیادی وبم رو نمیخونن اما همین مقدارم برام با ارزشن.پس از حالا به بعد این محتوا هارو باهاتون به اشتراک میزارم.

واقعااا امیدوارم و آرزو میکنم سال قشنگی برای خودتون بسازید و از بلاهای بندگان خدا (همون آدمای سمی) هم در امان باشید.

شبتون بخیرheart 

 

گلی
گلی يكشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۰۸ ب.ظ
۳ عدد دیدگاه تا کنون ثبت شده است
  •   ❤️‍ فهیمه ❤️
    ❤️‍ فهیمه ❤️ ۶ فروردين ۰۲، ۲۲:۳۲
    قالب نو مبارک
  • گلی
    گلی ۶ فروردين ۰۲، ۲۲:۴۹
    مرسییی
  • ستاره برزنونی
    ستاره برزنونی ۷ فروردين ۰۲، ۱۲:۰۶
    ای جانم ، امیدوارم امسال برای تو هم یکی از بهتری سال های عمرت باشه قشنگم
  • گلی
    گلی ۷ فروردين ۰۲، ۱۲:۳۲
    وای خیلی ممنونممم
    شما هم همین‌طور ❤️
  • یاسمن گلی:)
    یاسمن گلی:) ۱۰ فروردين ۰۲، ۱۲:۳۹
    سلام عزیزم سال نوت مبارک انشالا که سال خوبی داشته باشی
  • گلی
    گلی ۱۰ فروردين ۰۲، ۱۲:۴۶
    سلااام یاسمن عزیزم
    سال نو تو هم مبارککک. ممنونم❤️
    یه سال قشنگ و پر از شادی رو برات آرزو میکنم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">