...Loading

مرا هیچ کس نشناخته...خودم هم خودم را نشناخته ام:)

بهانه رسیدن به زندگی

چقدر با حسرت میگه محمود دولت آبادی : آنجا یک قهوه خانه بود اما ننشستیم به نوشیدن دو استکان چای .چرا؟ دنیا خراب میشد اگه دقایقی آنجا می نشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟عجله. همیشه عجله. کدام گوری میخواستم بروم؟من به بهانه رسیدن به زندگی همیشه زندگی را کشته ام...

گلی
گلی يكشنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۳۹ ب.ظ
۰ عدد دیدگاه تا کنون ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">