در این سیستم آموزشی چه بر سر اشعار اومد؟....
این شعر رو ببین....
حال شبهای مرا، همچو منی داند و بس
تو چه دانی که شب سوختگان چون گذرد؟
خدایی ببین چه قشنگه...مثل بقیه شعر ها...
یه آدم با یه ذهن سالم مونده از حجم تکالیف تشخیص آرایه و دستور زبان ، میخونه و لذت میبره . ولی یه دانش آموز کنکوری یاد گرفته فقط اجزا رو ببینه و نقش هرکدوم رو مشخص کنه...
اینکه دانش آموز بفهمه هسته چیه فعل چیه مفعول چیه استعاره چیه خیلیم خوبه...واقعا یادگرفتنش سواد فرهنگی آدم رو هم ارتقا میده. ما داریم زبان فارسی رو خیلی دقیق یادمیگیریم و این واقعا قشنگه.
ولی نه اینطوری که وسط لذت بردن از ستایش فوق العاده خواجه عبدالله انصاری با خدا معلم گرامی دانش آموز بیچاره رو مجبور کنه بشینه اجزای شعرو بنویسه.
بزار لذت ببریم لطفا.
البته که ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی معلم عزیز...ولی چون داشتم شعر میخوندم و یاد اون لحظات افتادم گفتم بیام یه تخلیه حرص بزنم...