...Loading

مرا هیچ کس نشناخته...خودم هم خودم را نشناخته ام:)

روحیه قابل تحسین دوران کودکی ام•-•

​​​​​​

بچه که بودم از صبح تا شب مشغول دیدن کارتون بودم. وقتایی هم که کارتون پخش نمیشد سی دی هایی که بابا برام می‌خرید رو دوباره میدیدم.

یه کارتون بود که الان اسمش رو به یاد نمیارم. فقط یه قسمتش هست که به خوبی توی ذهنم مونده.کاراکتر ها میخواستند از روی یه دره عبور کنند اما پل خراب شده بود. یکیشون گفت یادتونه آقا معلم سرکلاس چی یادمون داد؟ اگر تصور کنیم و باور کنیم پل وجود داره میتونیم از روش عبور کنیم و سقوط نکنیم. پس چشماشون رو بستند و با تمرکز زیادی وجود پل رو تصور کردند و همگی از روی دره رد شدند.

من واقعا آدم جوگیری بودم...

همیشه سعی میکردم از حرکات سوباسا گرفته تا لاک پشتهای نینجا رو تقلید کنم. مهم نبود چقدر درست تقلید میکردم، مهم این بود که اون جو رو یه جوری تا مدت ها حفظ میکردم...

و خب این کارتون هم استثنا نبود... 

از اون لحظه به بعد به مدت چند ماه کار من رفتن روی اپن آشپزخونه و تمرین تصور وجود یه پل یا هرچیز دیگه زیر پام بود.شاید باور نکنید ولی هنوزم که هنوزه خواب میبینم با تصور کردن یه چیزی زیر پام میتونم توی هوا قدم بزنم😐 

پشتکارم واقعا قابل تحسین بود. اینکه برای یه چیز خیلی غیر قابل باور ماه ها تلاش کردم و ناامید نشدم واقعا نشون دهنده عزم قوی کودکانه ام بود.

اما الان خیلی فرق کردم. برای هدف هایی که مطمئنم با تلاش بهشون میرسم هیچ کاری انجام نمیدم. چندماه که سهله...حتی دو هفته هم دووم نمیارم...

چی باعث میشد یه بچه از تکرار اون کارها با وجود اینکه هیچ نتیجه ای هم نمی‌گرفت ناامید نشه؟؟

از لحاظ روحی نیاز به روحیه و تلاش خود هفت ساله ام دارم.:/

 

گلی
گلی چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۳۶ ب.ظ
۰ عدد دیدگاه تا کنون ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">