شبای خوابگاه
بسم الله
خوابگاه واقعا جای عجیبیه. مثلا من خودم بشخصه یادمه تا قبل از امشب همیشه میگفتم از گشنگی هم بمیرم نودل نمیخورم چون مزه زهرمار میده. امشب گشنم بود و خوردم:)) دو دقیقه بعد یه نوشابه کوچیک ته یخچال پیدا کردیم که دو بند انگشت نوشابه توش بود . خیلی فرضی به سه قلپ کوچیک تقسیمش کردیم اولی رو من خوردم . گفتم شربت شده گوش نکردن. بعدی رو یکی از بچه ها داد بالا فهمید آب شکره. قلپ سومی رو یکی دیگشون خورد با سر تایید کرد . یکم تهش مونده بود که رسید به خودم . آقا رسیدن این نوشابه به دهان من همانا و شوخی یکی دیگشون همانا. با اینکه نیم ساعت گذشته هنوز احساس میکنم ذرات نوشابه توی مغز و دماغم در حال گردشن. نصفش که از دهنم پاشید رو فرش بقیشم از دماغم. از شدت خنده چند ثانیه سکوت کل اتاق رو فراگرفت بود و صدای عجیبی از ته گلومون در میومد. دو دقیقه بعد یکیشون که نصف نودل تو قابلمه رو خورده بود گشنه شد و نشست نون و رب خورد.°∆°
ساعت دو شبه و همین الان خاموشی زدن.فردا باز دوازده ظهر بیدار میشن.
شبتون بخیر^^